-
SKYFALL
یکشنبه 20 بهمن 1392 23:37
* این، یکی از زیباترین آهنگ هایی هست که شنیدم از ADELE و تا اونجایی که من اطّلاعاتم قد می ده، فکر می کنم که برایِ فیلمِ "007" خونده و برنده ی جوایزی هم شده. از صدایِ قدرتمندِ خودش که بگذریم، پشتوانه یِ آهنگ، ارکسترِ بی نهایت قوی و آهنگسازی بی نظیرشه و تمامِ آنِ آهنگ رو به تصویر می کشه. این شما و این هم...
-
صفر و یک
جمعه 18 بهمن 1392 23:04
این روزها وقتی می خندم، بیشتر احساس می کنم که هیچ جوری به مادر و پدرم تعلّق ندارم. نه اینکه آنها بد باشند، حس می کنم که از یک عدمی به وجود آمده ام و خودم بزرگ شده ام. حس میکنم که در دنیایی از صفر و یک شناورم و مغزم، انبوهی از اطّلاعات و انباشتی از پیشگویی هاست. و بینِ این همه، هر از گاهی بارقه ای از آرزو یا اعجاز هم...
-
آن چه یک متکدّی برایِ کاسب شدن باید بداند:
جمعه 18 بهمن 1392 12:45
چگونه یک گدایِ موفّق باشیم!
-
تهدید
سهشنبه 15 بهمن 1392 20:41
هی منو تهدیدم نکن که می رم یه چیزی هم دستی میدم نباشی چیکار کنم که قهر کنی دوباره؟ چه قد بدم که بیخیالِ ما شی؟ هی منو تهدیدم نکن که میرم چه قد بدم بری بدونِ فریاد؟ فک می کنی نباشی من می میرم برو بینیم بابا، بذا باد بیاد گفته بودم دوسِت دارم ببخشید حالا ما یک روز یه دروغی گفتیم تو هم دیگه انقده جدّی نگیر حالا ما یک...
-
فریاد
دوشنبه 14 بهمن 1392 00:39
شالم را باز می کنم و از پشت گره می زنم. از کوه بالا می روم و در بلندترین نقطه ی کوه می دوم. می دوم می دوم می دوم... تا نقطه ی خورشید. دست هایم را به پهنایِ تیغه هایِ طلوع باز می کنم، نفسم را در سینه حبس می کنم، و به بلندایِ آسمان، فریاد می کشم که من رسیده ام. رسیده ام به نقطه یِ آغازِ جوانی! آغازِ تند و تب دارِ یک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 بهمن 1392 23:13
نان پختن نان شکستن نان قسمت کردن . . . نان بودن!
-
یکی...
پنجشنبه 10 بهمن 1392 02:37
یکی باید باشد تویِ خانه ام یکی که صبح، زودتر از من بیدار باشد، که بیدار شدنش بی صدا باشد. یکی باید تویِ خانه ام باشد. راه که می رود احساس کنم چیزی توی قلبم صدا می کند، به دیوارها نگاه کنم که برای ما برپا شده اند، به زمین نگاه کنم که او رویش قدم می گذارد. یکی باید باشد... یکی باید باشد که به کارِ من با لپ تاپ گیر بدهد،...
-
ما، پنجره و رنج هایِ آن سویِ خیابان
چهارشنبه 9 بهمن 1392 21:33
"در بابِ تن فروشی" پ.ن: برگرفته از سایت آیات
-
مفعول:
چهارشنبه 9 بهمن 1392 13:43
_ خب؟ چرا این کارو می کنی؟ _ بهم آرامش میده! _ یعنی به نظرت جز این، کاری نمیشه کرد؟ _ چرا؛ منتها من دلم می خواد اینطور باشم. _ چرا مفعولی؟ _ چون فاعل بودن برام غیرممکنه. نمی تونم، شهامتشو ندارم. _ گریه هم می کنی؟ _ گاهی... _ چن سالته؟ _ نمی دونم؟! _ چرا؟ _ یادم رفته چه سالی دنیا اومدم. _ گفتی ازدواجم کردی؟ _ بله، یه...
-
بیان به روایتِ تصویر:
سهشنبه 8 بهمن 1392 22:18
خب دوستان! من نقّاشیم خوب نیست. من میگم، خودتون زحمتِ رسمشو بکشید! اوّل یه مستطیلِ بزرگ رسم کنید و داخلشو به شش بخشِ مساوی تقسیم کنید؛ از چپ به راست، توضیحاتِ منو به تصویر بکشید: 1_ دختر در حالِ قدم زدن، پسر پشتِ سرِ او در حالِ ابرازِ عشق. دختر نسبت به پسر کاملاً بی اعتنا بوده و از او رد می شود. 2_ دختر تویِ خانه،...
-
عکس
سهشنبه 8 بهمن 1392 01:20
داشتم کشوها رو مرتّب می کردم که چشمم خورد به عکسی که مدّت ها پیش از آلبوم دزدیده بودم. تویِ عکس، کاملاً پیدا بود که سال هایِ آخرِ دبستانم و از اون واضح تر، استخوانی بود که بر اثرِ بلوغِ زودرس ترکانده بودم و بلوز و شلوارِ گشاد و روسری. یادم اومد که به خاطرِ قیافه و هیکلم اون عکسو دزدیده بودم... همیشه از اینکه انقدر زود...
-
لکّاته
دوشنبه 7 بهمن 1392 01:49
شش سال، هر روز منتظرِ یک فاجعه ی جدید. سه سال، هر روز از صبح بغض خوردن و گریه نکردن. گاهی هم گریه کردن؛ و بعد هم مثلِ سنگ شدن که نکند سوژه بگیرند. هر روز از خواب بیدار شدن، آرایش کردن به قصدِ کُشت. فقط برایِ محو کردنِ آثارِ دردهایی که رویِ روح مانده. دوازده سال هر روز سرکوب شدن. سال ها فورانِ درد و آه، بی یک کلام...
-
عاقبتِ نیرنگ...
دوشنبه 7 بهمن 1392 00:00
وَ مَکَروا وَ مَکَرَ اللّه وَاللّهُ خَیرُ الماکِرین: و نیرنگ زدند و پروردگار [به ایشان] نیرنگ باز گردانید. همانا که خداوند، بهترینِ نیرنگ زنندگان است. پ.ن: من همین جا از تمامیِ کسانی که بهشون نیرنگ زدم طلبِ عفو می کنم. پ.ن2: شما هم اگه به من نیرنگ زدید، می بخشمتون. پ.ن3: بیایید همه با هم به نیرنگی که به ما برمیگرده...
-
MOONLIGHT SERENADE
یکشنبه 6 بهمن 1392 20:00
MOONLIGHT SERENADE I stand at your gate and the song that I sing is of moonlight I stand and I wait for the touch of your hand in the June night The roses are sighing a moonlight serenade The stars are a glow and tonight how their light sets me dreaming My love, do you know that your eyes are like stars brightly...
-
MUSIC
شنبه 5 بهمن 1392 23:55
کیتارو این آهنگو گذاشتم تا هرکی دوس داره، دانلودش کنه. لذّت ببرید.
-
PEACE
شنبه 5 بهمن 1392 21:47
خدایا! از تو به خاطرِ پدرها و مادرهایم، خواهرها و برادرهایم، و فرزندانم و تمامیِ پسران و دختران و نسل هایی که آفریدی تا برایِ تتمّه یِ صلح بکوشند، از تو به خاطرِ خنده هامان، از تو به خاطرِ قلب هامان که از نورِ بخشش روشن اند، از تو به خاطرِ بودنت، از تو به خاطر دست هامان که در دستِ هم می نشیند به "صلح"......
-
شیطونه میگه...
شنبه 5 بهمن 1392 11:05
شیطونه میگه بلند شم برم بش بگم خیلی عاشقتم مشتی! دمت گرم، خیلی دلم برات آتیشیه! چایی بذارم رو سماور روسی و ذغالِ قلیونشو تو حیاط یه جور آتیش کنم که خودمم اَلو بیگیرم. شیطونه میگه همین الآن بش زنگ بزنم بگم: تو بچه شیکّا مُده میگن نیمه ی گمشده؛ یعنی اقبال به بختِ اون که اون یکی قاچشی! یعنی مُرده یِ اون سیگارتم که دودشو...
-
چشم ها
شنبه 5 بهمن 1392 00:51
ماجرا: 1. او و دوستش و مادرانشان در طولِ پیاده رو قدم می زدند که ناگهان ماشین به سرعت رد شد و به زنی زد که بچّه اش را در آغوش گرفته بود. بچّه به هوا پرت شد و مادر از هوش رفت. پسرِ جوانی دوید و بچّه ی کوچک را بغل کرد. آن ها گوشه ای ایستادند و این صحنه را تماشا کردند. 2. کمی جلوتر، یک ساندویچی بود. ایستادند تا ناهار...
-
پراکنده
پنجشنبه 3 بهمن 1392 21:40
یک خرمن گندم و یک خرمن ذرّت و یک خرمن جو و ... نه! نمی شود از زمین انقدر بی هدف محصول برداشت. جنسِ بذرم چه طور است؟ به خاک هم فکر کرده ام؟ به فصولی که بر زمینم می گذرند؟ به بارش ها؟ این همه بهره کشی برایِ نجاتِ گرسنه گان زمین را هم گرسنه کرده. زمین شرافت مند است. زمین بهایی دارد. زمین برایِ بهتر زیستن است. زمینم را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 بهمن 1392 19:12
نمی دونم؛ اشتباه از منه، می دونم. رفتم که پیاده برم پایانه ی نمازی، رویِ این پُل قشنگه بودم که آدما روش می ایستن میزانِ بارندگی رو از رویِ حجمِ آبِ رودخونه ی خشک محک می زنن که یکدفعه دیدم دوید طرفم که: آجی تو رو خدا... انقدر تند دوید که محکم گرفتمش زمین نخوره. هی گفت: آجی! آجی! تو رو خدا... منم عصبانی! اومدم بگم: خدا...
-
بهاران
سهشنبه 1 بهمن 1392 17:10
رفتم تویِ مجتمعِ بهاران؛ همان جا که بیشترِ بازی ها و بچّگی ام را در پارکِ پشتِ مجتمع هایش سپری کرده بودم. دیگر حال و هوایِ آن وقت ها که هنوز بلوک هایش تمام نبود را نداشت. همه ی پنجره هایش مسلّح به چشم بود و باغِ وحشیِ کنارِ پارک را "آدم زده" کرده بودند. مرتّب و دیوارکشی شده. گوشی تویِ گوشم بود؛ ووکالیز...
-
در بیانِ صبر
یکشنبه 29 دی 1392 14:01
صد هزاران کیمیا حق آفرید کیمیایی همچو صبر آدم ندید صبر را با حق قرین کن ای فلان آخِرِ "والعصر" در قرآن بخوان صبر کردن جانِ تسبیحاتِ توست صبر کن کآن است تسبیحِ درست هیچ تسبیحی ندارد آن درج صبر کن "کالصبر مفتاح الفرج" هر کرا بینی یکی جامه دُرست دان که او آن را به صبر و شکر جُست هر کرا بینی برهنه و...
-
شب
شنبه 28 دی 1392 14:19
به نظر دخترِ سر به هوایی میام. یه خوبیِ سر به هوا بودن، ایناس که در ادامه خواهای دید: پ.ن: عکس ها بر گرفته از سایت آیات ، بخشِ آلبومِ تصاویر .
-
یک تابستان...
جمعه 27 دی 1392 17:44
شالم را از سر بی حوصلگی پشتِ سرم گره زدم، پاچه هایِ شلوارم را بالا زدم و کفش هایم را درآوردم؛ بندشان را به هم گره زدم و انداختم گردنم. دویدم سمتِ آبِ شورِ دریا و با عصبانیّت داد زدم: من می خوام پسر باشم، می فهمی خدا؟ پسر! پاچه مم نمیارم پایین! شالمم درست سرم نمی کنم! من پسرم. تو منو مجبور کردی دختر باشم. داشتم با...
-
12
چهارشنبه 25 دی 1392 06:54
باد می وزید، رویِ آرامِ بستر؛ و سایه ای زیرِ لحاف به خواب رفته بود... یعنی من هنوز غرابتی با الفبایِ مهجورِ یک دیوانگی کودکانه داشتم. پنجره را بستم؛ مرگ همه جا را فرا گرفته بود و من هنوز می اندیشیدم که راهی برایِ پرواز هست... یعنی من هنوز چیزی از جنسِ رهایی در خود داشتم، شاید همان مرگ. پیاده روها در شب، عابرانی را می...
-
یک روز...
سهشنبه 24 دی 1392 21:33
از پلّه ها شقّ و رق کنان آمدم پایین. می دانستم که با سی سال سن، واقعاً دور از عقل است که انقدر کودکانه خوشحال باشم. فیشِ اوّلین حقوق بود و کارت عابر بانک و فکر باران! گیرِ سر؟ داشت! خیلی داشت! لباس؟ نه! کتاب داستان؟ بد نیست؛ عروسک؟ یعنی جز حنا خانوم، که یک زمانی مالِ خودم بود، عروسکی هم وجود داشت که به فرزندی قبولش...
-
تِزهایِ ایّامِ تجرّد:
سهشنبه 24 دی 1392 07:01
دختر: 1_ مرد باید برایِ زندگیِ مشترک آماده باشه؛ یعنی کمِ کمِش خونه تو حدّاقّل یه جایی نزدیکِ بالایِ شهر داشته باشه، ماشین و سفرایِ خارج از کشور و اینا هم که چیزی نیست، باید داشته باشه اگه شغلش خوب باشه. 2_ من از نیازام، هیچ جوری چشم نمی پوشم. یعنی اگه بخوام همین هرماه یه مانتو و شیش ماهی یه جفت کفش و دوره هام با...
-
گزارش تصویری
دوشنبه 23 دی 1392 11:45
همه میگن شیوا سخت گیره، شیوا فکرش غلطه، شیوا معلوم نیست تو کدوم باغ سِیر می کنه، شیوا فقط بلده عیب بگیره، اینم منم آخه؟: پ.ن: برگرفته از سایتِ آیات ، بخشِ آلبومِ تصاویر .
-
بدونِ شرح...
دوشنبه 23 دی 1392 01:14
پ.ن: اثری از: یوری کوزوبوکین!
-
اردی_ بهشتِ هزار و سیصد و هفتاد و دو
شنبه 21 دی 1392 18:44
یعنی تو اون لحطه به چی فکر می کردم؟ یادم نیست!