خب دوستان! من نقّاشیم خوب نیست. من میگم، خودتون زحمتِ رسمشو بکشید!
اوّل یه مستطیلِ بزرگ رسم کنید و داخلشو به شش بخشِ مساوی تقسیم کنید؛
از چپ به راست، توضیحاتِ منو به تصویر بکشید:
1_ دختر در حالِ قدم زدن، پسر پشتِ سرِ او در حالِ ابرازِ عشق. دختر نسبت به پسر کاملاً بی اعتنا بوده و از او رد می شود.
2_ دختر تویِ خانه، اندوهگین و سر به زیر؛ مادر در حالِ فریاد زدن بر سرِ او. در دستِ دختر، یک برگه یِ امتحانی است که رویِ آن نوشته شده: f، یک هاله بالایِ سرِ مادر است و در آن هاله، تصویرِ دختری هم سنّ دخترِ خودش با ورقه ای که رویِ آن نوشته شده: A!
3_ دختر دورِ گردنِ پدرش دست انداخته و با شادی به او نگاه می کند. پدر، مشغولِ مطالعه ی روزنامه است و متوجّه دخترش نیست.
4_ دختر نشسته رویِ تخت و دو هاله بالایِ سرش است؛ در هاله ی بزرگتر، پدر و مادرش را به همان شکل هایی که در تصاویرِ قبل بود می بیند و در هاله ی کوچکتر، پسر را که به او ابرازِ محبّت کرده!
5_ هر سه سرِ میزِ شام هستند و بالایِ سرِ مادر، یک هاله ی کوچک است که در آن دخترش و یک دخترِ دیگر حضور دارند و بالایِ سرشان، نمره هاشان نوشته شده و بینِ دو دختر، علامتِ ریاضیِ "بزرگتر است از... " هست. (به این صورت: A>f).
پدر هم یک هاله ی کوچک بالایِ سر خود دارد و در آن خودش است که با شعف، ماشینِ آخرین مدلی را از ناحیه ی درِ راننده بغل کرده و می خندد.
و دختر که بالایِ سرش یک هاله ی بزرگ است و در آن، پسری که در تصویرِ اوّل به او ابرازِ عشق کرده بود.
6_ دختر و پسر دستِ یکدیگر را گرفته اند و به هم لبخند می زنند. بالایِ سرِ پسر، یک ابر بلند است که دخترانی در آن به ردیف ایستاده اند و در انتها یک + است و دختری که دستش را گرفته.
بالایِ سرِ دختر، ابری کوچک است و در آن، فقط یک قلب است!
پ.ن: هرچی دوس داشتید، بهش اضافه کنید و این نقّاشی رو نقد کنید. متشکّرم.
افرین.یک حقیقت تلخ رو خوب به تصویر کشیدی.
چون قربانیاشو دیدم...
یعنی من تو رو نمیبینم ؟ هان؟
ببخشید؟!
بلیت خریده ام
ردیف جلو
تنها
برای خود آواز می خوانم
کف می زنم
ممنونم.
-شمس لنگرودی
فضای پایان بندیِ نوشته مثلِ این شعر بود.
و من می کشم این نقاشی رو. بسیار زود.
وای!
واقعاً؟
اگه می کشید تا ورژنِ ستمی که خانواده بر پسر روا می کنه که دورِ خودش کلکسیونِ دختر می تنه رو هم بگم نقّاشیش کنید!