-
Ghost
شنبه 23 آبان 1394 17:48
موزیک متن فیلم روح http://s3.picofile.com/file/8222709018/AUD_20151114_WA0032.mp3.html تولید:1990
-
من چهره ای در آینه ها دیدم از خودم
جمعه 22 آبان 1394 15:16
من چهره ای در آینه ها دیدم از خودم من چهره ای در آینه ها دیدم از خودم* این بارِ هفتم است که ترسیدم از خودم شش بار پیش هم که در آئینه زُل زدم از خاطرم نرفته که گُرخیدم از خودم در پنجمین نگاه که کردم به آینه جز سایه هیچ چیز نمی دیدم از خودم گفتم جُکی برای خودم، پُر بَدَک نبود از خنده پیش آینه، ترکیدم از خودم وقتی که چشم...
-
آرامش بعد از طوفان
چهارشنبه 20 آبان 1394 23:51
امروز چهارشنبه و ماه آبان و نمی دونم چندم... من از پیاده روی و مسیر ناموزون همیشگی برگشتم. از هیاهوی برند و پاساژهای لوکس معالی آباد، از آپارتمان های بی تفاوت خلبانان و نمای کیپ تا کیپ پُرِ فرهنگ شهر تا پل هوایی معلم و دکه و کوچه ها و بلوار تمام ناشدنی پاسداران و ... فکر کنم به یکی دوتا آشنا هم برخوردم که خیلی شیک هم...
-
بازگشت
جمعه 15 آبان 1394 22:55
کی هست؟ کی نیست؟ من خیلی وقته توی خونه م و پیش همسایه های خوبم نبودم. دلم تنگ شده. برای نوشتن برای خونه م برای تبادل نظرها... کاش باز مثل قبل پا بگیره...
-
م ج ا ز ی
یکشنبه 17 اسفند 1393 14:29
من هرچی حساب می کنم، سن و سالم درست درنمیاد؛ اشکالی هم نداره! من هیچ وقت حسابم خوب نبوده. برای عید از کتابخونه دانشگاه دوتا کتاب گرفتم. با توجه به اعتیاد شبانه م به فضای مجازی، می خوام خودمو ببندم به تختم فقط کتاب بخونم بلکه این فضای مجازی از سرم بپره! فضای مجازی، م ج ا ز ی... تله ای برای به دام انداختن تنهای آدم ها!...
-
یادآوری
شنبه 2 اسفند 1393 02:54
گذشت روزگار رو میشه از اونجا فهمید که ناگهان متوجه بشی که داره بوی عید میاد و از خیلی چیزها یک سال میگذره. یا اگه یک سال نه، دست کم ماهی، هفته ای... و پرونده شون بسته میشه. هفته قبل توی نمایشگاه کتاب تصادفا کتاب شبح اپرای پاریس رو برداشتم و بالأخره طلسم این همه بی کتاب موندن رو شکستم... دلم از یاد بردن تمام گذشته و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اسفند 1393 02:37
فکر کنم ازبس اینجا سر نزدم... از یاد همه رفتم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 مهر 1393 21:28
هیچ جوری نمی شود که بگویم چقدر بغض دارم وقتی حرف از رفتنت می زنی و من به ناچار می گویم: خیر است ان شاالله! کجای دنیا بایستم و داد بزنم تاب از دست رفتنت را ندارم؟ کجای آن همه جدال نیمه شب از غرورم پرده بردارم و گریه کنم که دوست ندارم از حالا دلتنگِ نبودنت باشم؟ من که نمی گویم: بمان! نمی گویم: نرو! ولی هر لحظه زندگی می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 شهریور 1393 00:01
نمی دونم چرا اینقدر با همین پارسالم حتّا فرق کردم؟ نمی دونم دلیل این همه عوض شدن چی بود؟ نمی دونم چرا مدّت هاست دیگه حتّا حوصله نوشتن یادداشت های روزانه مو هم ندارم؟ قلم زدن که هیچی... نمی دونم. البته حالا هم چیزایی رو دارم که اون موقع نداشتم. و همچنان هم به طرز آزاردهنده ای همون یک آرزویِ قدیمی پا برجاست. نمی دونم...
-
فاش می گویم و...
چهارشنبه 19 شهریور 1393 04:12
خُنُک آن دم که نشینیم در ایوان، من و تو به دو نقش و دو صورت، به یکی جان، من و تو دادِ باغ و دمِ مرغان بدهد آبِ حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو اختران فلک آیند به نظّاره ی ما مَهِ خود را بنُماییم بدیشان من و تو من و تو، بی "من" و "تو" جمع شویم از سرِ ذوق خوش و فارغ ز خرافاتِ پریشان، من و تو...
-
نیمه تابستانی نیمه مهری!
جمعه 7 شهریور 1393 03:01
شنبه ساعت نُهِ صبح انتخاب واحد. کلّی خوشحالم... امسال سال آخر و به جانِ خودم نباشد به جانِ خودت فقط و فقط ذوقِ آن کلاه و لباسُ فارغ التّحصیلی را دارم. امسال یک دربی می گذاریم. عمران و ادبیات! می برم! لیسانسه می شویم. تو می روی خارجه و من همچنان مغرورانه می خواهم ارشدم را اینجا بخوانم و از زور بازوی خودم بورس بگیرم....
-
سال و فال و عشق...
دوشنبه 13 مرداد 1393 03:46
دلم همه ی این ها که الآن خودم به دست آوردم رو می خواست. سه سال پیش، دو سال پیش، و پارسال... دلم همه شو باهم می خواست، همونی که الآن هست. الآن بعد از اون سه سال... خوبه که شادیه ولی... ارزش اون همه تلخی و محنتی که کشیدم رو داشت؟ اون جام زهر؟ اون بغضا؟ فراموش می کنم! به یه شرط. دیگه این دفه خالی بندی نباشه، حتّا واسه یه...
-
برایِ تو
شنبه 11 مرداد 1393 15:15
برایِ تو که روت نمیشه اینجا کامنت بذاری! ارادتِ مستدام! ما همه از خودیم. همه از دوستان، و خوبان. و منو هم که کماکان میشناسی از پیِ اون همه شب بیداری و این همه واتس آپ و پی ام و کجایی شما؟ من هنوزم تو فکر صدایِ بلند باندایِ قدرتمندت و Mily Ray Cyros هستم و Bangerz و Wraking Ball و اصلاً کی گفته که این آهنگا واسه بچه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مرداد 1393 23:49
جدیداً رفتم سراغ کتابای کودک و ترانه های کودکان. روحمو نوازش میده. برایِ عید فطر تو بیمارستانِ امیر بخش کودکانِ سرطانی اجرا داریم و چه قد خوشحالم که بازم میخوام برم اونجا. چند روز پیش یکی از دوستام بهم یه فلش پر از آهنگایِ کلاسیک داد و تقریباً میشه گفت هیچ کدومو نشنیده بودم. عالی بود! از اون بهتر نو کردن تیپ بود و...
-
حدس نوعی زندگی:
پنجشنبه 26 تیر 1393 12:13
به نظر میاد که یه نوع زندگی خاص داره پشت این بی خیال بودن ها شکل می گیره. که چندان هم نشأت گرفته از بی خیالی نیست. که یه معنای خاص توشه. که به نظر میاد بالأخره اون چیزیه که به من تعلّق داره. که بالأخره نوعی استقلال داره و تا الآن کسی کامل کشفش نکرده که بخواد راجع به ساختارش نظر بده و تقریباً به نود و نه درصدِ آدمایِ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 تیر 1393 23:05
خب دوستان! وقتشه که بهتون بگم بنده مدّتیه که کار پیدا کردم و تو یه مغازه ی بازی فکری مشغولم. خواستم بگم خوشحال میشم بهمون سر بزنید. برای همه سنّی هم بازی فکری داریم. آدرس: ملاصدرا، خیابان حکیمی، سمت چپ، پاساژ حکیمی، طبقه همکف، مغازه ی سرزمین معمّا.
-
من و...
جمعه 20 تیر 1393 00:37
من و تپش گل آفتابگردون وقتی خورشید به آرزوی چشم هاش می تابه. من و گاهی تماشای آرزوهام که کلیشه ی زندگی دیگرانه، من و کلیشه هاییم که آرزوی دیگرانه. و کمالِ یک زن در من و عطش تند اون اتّفاق ها که بعید بود واسه من رُخ بده. من و یک عالمه دیده و شنیده که بوی تازگی دارن و زنگ غریب تکرارِ "خودت رو باور کن"! من و...
-
تک امیدهای خنده دار:
دوشنبه 2 تیر 1393 04:49
به یاد میارم روزی رو که وسط کوه غصّه هام، توی کوچه داشتم یه آهنگ گوش میدادم و یه دفه سرعتمو کم کردم و با ریتم احساس خواننده هماهنگ شدم... حس کردم همونقدر که میگه لطیفم! به یاد میارم لحظه ای رو که داشتم به آرزوم می رسیدم و یهو یاد حرف دوستم افتادم که گفته بود: هیچ وقت پا فراتر از چیزی که حتّا سر سوزنی باورش داری نذار!...
-
تسلسل شیرین
چهارشنبه 28 خرداد 1393 11:55
انگار همیشه باید منتظر بود. گاهی منتظر مرگ و... گاهی منتظر زندگی. که گاهی اشتباهی به جایِ هم می رسن. حالا که باید منتظر زندگی باشم، چه مرگی به استقبال اومده... هیچ وقت بیشتر از این روزا، حس نمی کردم که مرده م و تموم شدم. و چه قدر لذت بخشه که تک تک عناصر مزاحم زندگیم عین خودم مردن! خیلی خوبه، کاش زودتر فرا می رسید چنین...
-
حسّ این روزها...
یکشنبه 25 خرداد 1393 10:41
PARACHUTE I don't tell anyone about the way you hold my hand I don't tell anyone about the things that we have planned I won't tell anybody Won't tell anybody They want to push me down They want to see you fall Won't tell anybody how you turn my world around I won't tell anyone how your voice is my favourite sound...
-
وقتی که...
دوشنبه 19 خرداد 1393 12:21
وقتی که ادبیات معاصر می خونم و صدای گنجیشکا از بیرون میاد. وقتی که تو محلّ کارم شب ساعت هشت و نیم با یه کیسه پر تنقّلات میاد میگه: تایمِ شکم! وقتی که مشتریا نی نیاشونو میدن بغل من و من همین جور که دارم نازیش می کنم، برا ماماناشون از بسته های هوشان و مکعّب های رنگی می گم. وقتی که شبا میرم فیس بوک، همه ی پُستام بالای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 خرداد 1393 23:06
یک سال و این همه اتّفاق. یک سال و این همه بالا پایین. حالا که به قول شاعر "بویِ بهبود ز اوضاع جهان می شنوم" حس می کنم که زود گذشته متل ساله ای دیگه امّا... می دونم که به بلندای عمری گذشت و منو پخته تر کرد. گاهی فکر می کنم هیچی تو دنیا بهتر از این نیس که بعد از کلّی بدبختی کشیدن یه کم نفس تازه کنی و خوش...
-
بودا
شنبه 20 اردیبهشت 1393 01:38
تابستون یه مشق داشتیم به اسم: بودای درون من! منم صادقانه نوشتم: بودا نداشتم! اون وقت راهنمامون بهم گفت: نداشتی یا نگاش نکردی؟ گفتم: نداشتم که نگاش کنم. امشب نگاش کردم. من بودامو له کردم. بودای من زیر درخت نشسته بود، داشت به حقیقت می رسید. من خسته شدم. بلندش کردم با کوله باری از ادراک آوردمش تو شهربازی. یه تنه شدم گربه...
-
راست...
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 08:35
***جز راست نباید گفت هر راست نشاید گفت. پ.ن: بیاموزمت کیمیایِ سعادت؟ زِ هم صحبتِ بد، جدایی! جدایی! پ.ن2: چرا عاقل کند کاری؟ که باز آرد پشیمانی؟ پ.ن3: اون بیت بالا حاصل زندگی جمعیه. نتیجه ی اعتماد بیش از حد به همه ی آدما، میشه این. کار بسیار سختیه که پارادوکسش تو خود بیت هم پیداست.
-
...
دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 21:29
بالای کوه که رسید، ایستاد؛ نفس تازه کرد و برگشت و پایینِ کوه رو دید زد. کسی نبود. مانتو رو جمع کرد و نشست تا نفسش جا بیاد. نوشابه ی انرژی زا رو از کیف درآورد و از ناکجاآبادِ همون کیف، پاکت سیگار و فندک. موبایلش رو روشن کرد و آهنگ گذاشت. شاهین نجفی! یه نخ سیگار از پاکت بیرون کشید و با احتیاط رویِ پاش گذاشت. بینِ سنگ ها...
-
پوچ
پنجشنبه 4 اردیبهشت 1393 14:16
مردن، تو روزایی که باید زنده بود، یا تقصیر منه، یا دست من نیست. انبوه کتابایی که مدّت هاست می خوام بخونم، کلّی فیلم که هنوز ندیدم. کلّی کار هنوز به انجام نرسیده و اون میل لعنتی به اون وصله ی ناجور و ناموجّه تازه وارد زندگیم. شب تا صبح بیدار و روزا هم درگیر یأس و هم خوابالو... از توش هیچی جز همون بلاتکلیفیِ رخوت انگیز...
-
زن
یکشنبه 31 فروردین 1393 01:10
برای زن: برای من، تو و مادرانمان. برای ما زن ها و آن مادر نخستین که آبستنِ ما بود. برای زن، برای ما که دست هامان آرام است. برای ما که از عروسک نوازش تمرین می کنیم و تا فرزند، جان و توش و توان فدا می کنیم. به نام زن، به نام معشوقه ی آدم! به نام آن ناز که مادرانه به ثمر می نشیند، برای زن، برای آن خرامیدن که می رود تا...
-
چند کلام حرف...
یکشنبه 24 فروردین 1393 01:38
از نفس افتادن افتادن لبِ ردخانه، و سقّایی که آب می ریزد بر سر و دهان... *** در قلبِ آفتابِ سوزان به مرگ اندیشیدن ناگهان سواری در سراب ناگهان دستی و زینی و راه... *** قلب را از سینه و تاری که جدا نمی شود از هستی... *** رقصِ دخترکِ کولی در آتش برایِ آتشی که در مرد می سوزاند؛ گاهی، گوژپشتی عشقی... *** و شراره هایِ نگاه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 فروردین 1393 16:52
گاهی بعضی حس ها، بعضی دوراهی ها و بعضی تصمیم ها مستلزمِ پرداخت یه هزینه ی سنگینه. و خب، یا از راهی میری که نخوای هیچ وقت باهاش مواجه شی و یا هزینه رو میدی، و چیز جدیدی وارد زندگیت میشه. همیشه بودن سر این دوراهی برام سخت بوده. نمی دونم... ذهنم درست کار نمی کنه. بعضی وقتا جدّی و بعضی وقتا هم اصلاً... معنای زندگی رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 فروردین 1393 19:46
حالا کاری به تکستش نداریم ولی... اینم حالِ این روزایِ من! دیگه خودتون حدس بزنید: Dark Horse I knew you were You were gonna come to me And here you are But you better choose carefully 'Cause I am capable of anything Of anything and everything Make me your Aphrodite Make me your one and only But don't make me your enemy...