دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

فاش می گویم و...

خُنُک آن دم که نشینیم در ایوان، من و تو  

به دو نقش و دو صورت، به یکی جان، من و تو  

دادِ باغ و دمِ مرغان بدهد آبِ حیات  

آن زمانی که درآییم به بستان من و تو  

اختران فلک آیند به نظّاره ی ما  

مَهِ خود را بنُماییم بدیشان من و تو  

من و تو، بی "من" و "تو" جمع شویم از سرِ ذوق  

خوش و فارغ ز خرافاتِ پریشان، من و تو  

طوطیانِ فَلَکی جمله شکرخوار شوند  

در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو  

این عجب تر که من و تو به یکی کُنج اینجا  

هم درین دم به عراقیم و خراسان، من و تو  

به یکی نقش برین خاک و بر آن نقشِ دگر  

در بهشتِ ابدیّ و شکرستان، من و تو!  

 

پ. ن: این وبلاگ خاطره ی پیش از تو نامه ای و با تو نامه ای باد!

نظرات 2 + ارسال نظر
خسروپور چهارشنبه 19 شهریور 1393 ساعت 17:13 http://ghazalajin

سلام!
واقعا شعر قشنگی بود.
بیت ماقبل آخر از نظر من فوق العاده س.

بهروز و پایدار باشید!

از نظر منم فوق العاده ست...
همچنین شما!

نادم چهارشنبه 19 شهریور 1393 ساعت 09:05 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

آرزویم برایت این است:
در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن 
آرام قدم برداری برای زندگی کردن 
به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز در تورا تشخیص دهد .
اندوه پنهان شده در لبخندت را
عشق پنهان شده در عصبانیتت را
و معنای حقیقی در سکوتت را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد