شالم را باز می کنم و از پشت گره می زنم.
از کوه بالا می روم و در بلندترین نقطه ی کوه می دوم.
می دوم
می دوم
می دوم...
تا نقطه ی خورشید.
دست هایم را به پهنایِ تیغه هایِ طلوع باز می کنم، نفسم را در سینه حبس می کنم، و به بلندایِ آسمان، فریاد می کشم که من رسیده ام.
رسیده ام به نقطه یِ آغازِ جوانی!
آغازِ تند و تب دارِ یک انسان، یک زن!
آرام به نوجوانی هایم خم می شوم و تب و تابِ عاشقانه ی دخترِ گذشته ام را در آغوش می کشم.
به تمامِ گذشته ام اشاره می کنم و رویِ یأس هایم به رقص برمی خیزم.
می چرخم
می چرخم
می چرخم...
تا شمایلِ ایمان.
و جرقّه ی یک کلید، که قفلِ آرزویِ دیرینه ام را می گشاید.
می دوم تا خورشید،
تا آغاز،
تا محبّت؛
و لبریز از جهانی که برایِ کمالش، تمامِ گذشته ام را رقم زده ام.
اینجا، گستره ی قلب و اندیشه ی من است.
و آدم گاه و عشق گاه و سکوت گاه...
آهسته به سمتِ آینده خیز برمیدارم و آبستنِ فرزندِ نسلِ اُمید خواهم شد... آبستنِ سیمرغی که با سوختنش جهانی می سوزد و تولّدش، میلادِ جهان است...
من رسیده ام.
رسیده ام به نهایت، به خورشید، و تمامِ کینه ها را از یاد برده ام، و تمامِ تلخی ها را، و تمامِ آنچه رؤیایِ باطلم بود...
من رسیده ام به اوج جوانی...
رسیده ام به اوجِ جوانی...
نمی دانم می ارزید همه ایام جوانی به لحظه ای که اولین تار موی سفید در کنار گوشم زمزمه کنان اغاز فصل جدیدی را که دیگر جوانی نام نداشت یاداور شد؟
من هیچ وقت احساسِ جوونیِ ناب نکردم.
همیشه حسّ یک مادرِ جوان رو داشتم.
خیلی خوشم اومد! مث همیشه خوب و پخته بود!
من الله توفیق
عاشقِ این تکیه کلامتم.
شوما تاجِ سری!
رسیدهای و اناری رسیده در چشمت!
«ناصر حامدی»
سلام!
مرسی که سر زدید.
سپاس از قطعه ی زیبایی که نوشتید...
نوشته قشنگی بود... با احساس و با معنا...
.
هر روز نه هر ساعت نه هر ثانیه ی این ایام ارزشمند است...
اگر میخواهید 10سال دیگر از عملکرد دوره ی جوانی خود راضی باشید تنها یک راه وجود دارد:
آن راه این است که قبل از انجام هر کاری یا گرفتن هر تصمیمی؛ فکر کنید که آن کار چه قدر درست و به صلاح است بعد آن کار را انجام دهید.
اسمش را میگذارند: تدبیر درست.
متاسفانه من اینکار رو نکردم و الان از برخی صفحات گذشته ام پشیمانم...
سلام:
من کاملاً با حرفاتون موافق هستم.
باید خیلی حساب شده پیش رفت و با تدبیر.
و البتّه گاهی یه اشتباهِ جبران ناپذیر وقوعش غیر قابل پیش بینی میشه.
من فکر می کنم اشتباه کردن تو بعضب موارد، فایده ش اینه که برایِ آینده، ضریبِ خطا رو پایین میاره.
و در آخر اینکه مرسی که اومدید و سر زدید.
سلام شیوا جان.
چون مطالبت طولانی بود نخوندم همه رو. ایشالا تو یه فرصت مناسب...
وبلاگ زیبایی داری.
سلام:
شوما تاجِ سری!
بیا من خودم برات بخونم آجی!
انصافا خوبه!انسجامش نسبت به نوشته های قبل بیشتره.
فقط اونجا که میگید«....که با سوختنش جهانی می سوزد» جهان اینجا مفعوله؟!اگه باشه فعلش مناسب نیست و یا لااقل نشانه ی مفعولی به نظر ضروری می رسه.
پایدار و پیروز باشید.
نه؛
مفعولی نیست.
او می سوزد و با سوختنش، جهان هم می سوزد.
ممنون از نقدتون.
پیروز و پدرام باشید.