دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

هایکو

رگبارِ تابستانی_  

زنی نشسته  

به بیرون نگاه می کند 

کیکا کوُ  

او را دزدیده ام  

امّا نه هرگز چیزِ با ارزشی را  

کرکره یِ خیزرانی را بالا می برم 

سوُزوُکی ماساجو  

در آرزویِ علف  

در تهِ برکه  

آن شب تاب ها  

بوُسون  

شبِ کوتاه پایان می گیرد  

نزدیکِ کناره یِ آب  

یک عروسِ دریایی  

بوُسون

نظرات 1 + ارسال نظر
خسروپور شنبه 21 دی 1392 ساعت 18:54 http://www.ghazalajin.blogfa.com/http://

همیشه هایکو دوست بودم؛یعنی تصویر دوست.

من هم...
زیاد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد