دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

عروسِ تزار

نبضِ تند و داغِ چشم هایت،  

صدایِ استقامتِ قدم هایت،  

دستانِ نرم و استوارت،  

موهایِ همیشه پریشانت،  

زبانِ تند و قاطعت،  

نگاهِ مهربان امّا نفوذناپذیرت،  

و تو یک دختر بودی که ساده بود، بچّه بود، امّا مغرور بود. و برایِ واقعیّت، مسلّح به ایمان بود، و ایمانش را خون به خون گرد آورده بود.  

و تو یک دختر بودی، آماجِ هزینه ای که برایِ دلِ پر تب و تابش می داد.  

و تو یک دختر بودی، وقتی برایت دام چیده بودند تو را پایِ چوبه یِ اعدامِ باکرگی می بردند.  

و تو یک دختر بودی، وقتی شرافتت را برداشتی و طنابِ دام و اعدام را بریدی...  

و او، تو را زنی می بیند پر از کودکی آمیخته به چالش.  

او می بیند، می دید، خواهد دید.  

و او، چیزی جز دنیا نیست.

نظرات 2 + ارسال نظر
هدهد سه‌شنبه 17 دی 1392 ساعت 13:34

خوبه ولی دوس دارم حضوری یا پیامکی نظرمو بدم

باشه دوستم.

خسروپور دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 12:07 http://www.ghazalajin.blogfa.com/http://

داستان
اگه داستان شخصیت هاش رنگ داشته باشن انسجام خیلی بهتری پیدا میکنه و کاش همیشه خودتون نقش اول سریال داستان هاتون نباشید.
چند جسارت: یکی اینکه قالب وبلاگتون سرده مخصوصا رنگش البته فضولی منُ به حساب خیرخواهی بذارید.
دوم:پرکاری زیاد در حوزه ی نوشتن هم خودتونُ خسته میکنه و هم مخاطب هاتونُ؛من خودم باور کنید وقتی که میام اینجا نمیدونم کدومشونُ بخونم؛از خیرشون میگذرم.
بعد اینکه دستاناتونُ کش بدید،تعلیق و گره افکنی را براش لازم بدونید.و دنیای بزرگترهارُ ببینید؛به قول خانم مهرپور عینک دیگه ای به چشمتون بزنید؛نوشتن از کودکیُ و گذشته به این میمونه که شما با دنیای امروز قهرید.
و باز هم این که جسارت منُ ببخشید.
موفّق باشید.

ممنون از ذاهنمایی هاتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد