همان طور که از عنوان معلوم هست، دانشگاه!
دبیرستان که بودیم، یک جایی از حرفِ آدم ها، نصیحتی بود که: این دانشگاهم نشد نون و آب. آرزوهایِ خوشِ آدمو می میرونه.
و بعد لیستی از آرزوهایِ علمی بود و فهرستی از مدارک و افتخاراتِ ذهنی که در دانشگاه برباد رفته بود.
امّا من به شما می گویم که دانشگاه، فقط سلّاخ خانه ی آرزوهایِ علمی نیست، بلکه شمشیرش درست رویِ گلویِ انسانیّت رژه می رود.
ممتازها را به کامِ نسبی گرایی و متوسّط ها را به کامِ رقابت فرو می برد.
هر که می خواهی باش! یا علم داری، یا جذّابیت!
اینجا من در راهِ عاشقی جانم را برایت می دهم و تو دهنت را می بندی و هرچه من گفتم می شوی.
و نتیجه ی اخلاقی این می شود که اگر نامزدِ آینده، با دخترِ دیگری سلام علیک داشت، چنان جنجالی به پا می شود که اگر در سازمانِ حقوقِ بشر، عکسِ یک کودکِ آلوده به بیماری هایِ مقاربتی را بگذارند که آغوشی برایِ محبّت می خواهد هم چنین گردی به راه نمی افتد.
می بینم که جذّابی، روابطت هم که بد نیست؛ آرایش هم که جواب می دهد. ببینم، دلت می خواهد واردِ دستگاهِ ما بشوی؟
ما برایت سینه چاک به صف می کشیم، یکی هم می دهیم دورت بزند. هرچه بیشتر بخواهی، فرصتِ به گند کشیدن افراد بیشتری فراهم می شود.
برایِ من! برایِ نظامِ فاسدم برقص! عریان باش! نر باش! ماده باش! فقط آلوده ی من باش...
و در کنارِ این نظام، هر سال بویِ ماهِ مهر می آید و رزمندگانِ خردسالش به کلاسِ اوّل ابتدایی می روند.
و پوریا از من می پرسد: دانشگاه چه جوریاس؟
همان طور که گفتم، موضوعِ بحث، دانشگاه هست.
و به هرحال، ما از صافیِ کنکور گذشته ایم. خانواده چشمِ امیدش به ماست. ما یاد گرفته ایم شاگرد سخت کوشی باشیم، رقابتِ سالم داشته باشیم، بیست بگیریم، قلم چی برویم، ترازمان به ترازویِ عدالت فخر بفروشد...
ای بابا! بحثمان دانشگاه است.
عزیزم؟ می آیی با هم ازدواج کنیم؟ دلم یک بچّه می خواهد که دانشگاه رفته باشد و گردِ فساد را از کتِ شرافتش تکانده باشد...
من نگفتم جمع های کوچک و تنهایی های بزرگمون بده.فقط شرحش دادم.اتفاقا خیلی هم لذت بخشه و تنها چیزیه که میشه باهاش دنیا رو تاب آورد.با حرفاتون موافقم...
اینها میتازند و ما کماکان در جمع های کوچک و تنهایی های بزرگ خود خزیده ایم و...
اما روزی همه چیز به پایان می رسد.من میدانم...
ما در جمعِ کوچکِ خودمون، اُمیدهایِ بزرگی داریم که لزومی نداره ناگهان و از طریقِ انقلاب نشونشون بدیم... ما، آروم آروم می تونیم به سمتِ یک هدفِ بزرگ حرکت کنیم و در طولِ مسیر، هدف هایِ خردتر رو بسازیم. کاش وبلاگ، امکاناتِ دیگه ای هم داشت... اون وقت حرفایِ من شعارگونه نمیشد.
خیلی خوب بود...خیلی
ما هم سال آینده به خیل شما می پیوندیم...
ما به زباله دان تاریخ میرویم شاید و باز هم کارخانه ی معیوب این نظام زباله تولید میکند...
ما در ابتدا زباله نبودیم به خدا!
اگر در مراسمِ جشنی که به افتخارِ ورودی هایِ هر سال برگزار می شود، دستِ کم چند فقره از فجایعی که ممکن است در همان دو_ سه روزِ اوّل در دانشگاه رُخ بدهد صحبت کنند، حتماً بچّه هایِ عزیز، علیهِ این نظامِ فاسد واکسینه می شوند.
گرچه... دانشگاه عروسک توخالی و نازی هست!
تکانم دادی با نوشته ات .
آفرین .
و کاش ...
نیست
( گوشی که بشنود )
گوشی که بشنود.
اصلاحی که صورت بگیرد...