دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

حکم

شکنجه ی روانی شدن و بی صدا نابود شدن توسطّ زن یا شوهر و نبود هیچ گونه مجازاتِ کیفری!  

تویِ کارهایِ انسان دوستانه شرکت کردن و در صحنه ی جنگ، محافظه کار بودن.  

برایِ فرزند رؤیا بافتن و پرورشِ جانوری در خدمت تکنولوژی.  

فرزندِ طلاق را همچون غدّه ی سرطانی دیدن.  

آری گفتن به آنچه نباید.  

تحتِ لوای آن کس بودن که نشاید.  

عقاب بودن و مرغ وار زندگی کردن.  

پشت قصرهایی با دیوارهایِ بلند، خونِ انسان هایِ دردمند را نوشیدن و سرمست شدن.  

عشقبازی با جنازه ی عجوزه ها!  

آرمانی اندیشیدن و بنده وار زیستن...  

برایِ زندگی جمعی مان چگونه حکم می دهیم؟  

فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره؛  

و من یعمل مثقال ذره شرّا یره...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد