دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

دوشیزه ی آشوب

شعر شدنت آغاز درد است...

جدیداً رفتم سراغ کتابای کودک و ترانه های کودکان.  

روحمو نوازش میده.  

برایِ عید فطر تو بیمارستانِ امیر بخش کودکانِ سرطانی اجرا داریم و چه قد خوشحالم که بازم میخوام برم اونجا.  

چند روز پیش یکی از دوستام بهم یه فلش پر از آهنگایِ کلاسیک داد و تقریباً میشه گفت هیچ کدومو نشنیده بودم. عالی بود!  

از اون بهتر نو کردن تیپ بود و خریدن لوازم آرایش و لباس با پول حقوقم.  

اصن همه ی لذّت زندگی در همین کاراس دیگه. در کوه نوردی، در دور دور با دوستام، آهنگای جدید، تولّدایِ تابستونی، و کار و بازیایِ فکریِ جدید و سر و کلّه زدن با مشتریا!  

و البتّه که بعد از سه سال یه پشت غم و درگیری و جنگ و جمع و منها شدنِ ناگهانیِ چندین آدم از زندگیم، حالا دیگه باید فصل حس کردنِ جوونی و تجرّد و فکر کردن به اونا باشه که گویا دارن میان که در خونه ی پدری رو بزنن و سراغ ما رو از والده ی گرامی بگیرن!  

و این یعنی کلّی خوشحالیایی که من نمی دونم چرا تا همین دو ماه پیشم بر من حرام بود!  

اّل از خجالت خودم درمیام و بعد بازم شروع میکنم کتاب خوندن و اگه شد نوشتن که حسابی دلم براش تنگ شده. گرچه یه چشمه هاییش هنوز تو فیس بوک ماناست ولی من دلم واسه بخش داستان کوتاه و شعرش تنگ شده.  

بر میگرده بهم... این خوشیا بعد از اون همه غم و غصّه انصافاً حقّ مسلّم منه! حقّ مسلّم.  

با خدا که تعارف نداریم. باید هم وزن غمام بهم شادی بده تا آشتی کنم.

نظرات 2 + ارسال نظر
atieh شنبه 11 مرداد 1393 ساعت 13:59 http://bito-bato.blogsky.com

سلام عزیزم خوبی؟
منو یاد میاد؟
ان شاءلله همش شاد باشی و سلامت

سلام عزیزم:
مگه میشه فراموشت کنم؟
یه کم دیر سر می زنم بخش کامنتات بسته میشه نمی تونم برات کامنت بذارم امّا همچنان هروقت میام اینجا به وبلاگت سر میزنم.
و همچنان تنهایی ها و آرزوهای جفتمون پابرجاست...

خسروپور چهارشنبه 8 مرداد 1393 ساعت 11:58 http://ghazalajin.blogfa.com

چقدر خوبه آدما خودشونُ باور داشته باشن و چقدر خوبتره که پس از ناامیدی به باورمندی برسن.

بهروز و مانا باشید!

خوبه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد