هر بار که شهدی دل من خواست بنوشد / چون زهر به کامم شد و چون آب که گندید.
هر بار که دل خواست نباشد تک و تنها / چون پر زده اقبالم و چون بخت که خندید.
هر بار قدم در ره عشقی که گذارم / چون راه پر از دره و چون لنگ که لنگید.
هر بار به یاد لب خندیده شدم مست / چون اشک به چشم آمد و چون ابر که گریید.
این قصه ی پُر غصه ی ما را تو چه دانی / چون روز که شب گشته و چون غنچه که خشکید.
نان نیست دلم هست دلم چون دل مجنون / این قلب که جان داده در آن معرکه جنگید.
دست از سر ما شوی رها کن دل ما را / بین غم و شادی دل من گریه پسندید...
...
آرزو می کنم نانت همیشه داغ باشه
نانِ شما هم.
جدیدترین شعرم به بهانه ی نان خطاب کردن عده ای:
هر بار که شهدی دل من خواست بنوشد / چون زهر به کامم شد و چون آب که گندید.
هر بار که دل خواست نباشد تک و تنها / چون پر زده اقبالم و چون بخت که خندید.
هر بار قدم در ره عشقی که گذارم / چون راه پر از دره و چون لنگ که لنگید.
هر بار به یاد لب خندیده شدم مست / چون اشک به چشم آمد و چون ابر که گریید.
این قصه ی پُر غصه ی ما را تو چه دانی / چون روز که شب گشته و چون غنچه که خشکید.
نان نیست دلم هست دلم چون دل مجنون / این قلب که جان داده در آن معرکه جنگید.
دست از سر ما شوی رها کن دل ما را / بین غم و شادی دل من گریه پسندید...
...
نتیجه ش معنای واضحی نداره؛یعنی خط سیرش مستقیم نیست.
نان بودن نتیجه ی مستقیمِ یه کنشِ حاصل از دهشه.
نان بودن هم فکر خوبی ست...
وقت داشتید گه گاهی به وبلاگ تازه افتتاح شده ی من هم سری بزنید
سلام:
چشم!
لینکتون می کنم که همه استفاده کنن!